وقتی دلت خسته شد...
وقتي دلت خسته شــد
ديگر خنده معنايي ندارد ...
فـقـط مي خندي تا ديگران ،
غم آشيانه کرده در چشمانت را نـبـيـنـنـد !
وقتي دلت خسته شــد ،
ديگر حتي اشکهاي شبانه هـم آرامت نمي کنند ...
فـقـط گريه مي کني چون به گريه کردن عادت کرده اي !
وقتي دلت خسته شــد ،
ديگر هيچ چيز آرامت نمي کند به جز دل بريدن و رفتن ...!
+ نوشته شده در ساعت
توسط علی
|
نمی نویسم
نمی نویسم …
کــه کـلـمـات را الــوده نـکـنـم بـه گـنـاه…
گـنـاهـی کـه از ان مــن اسـت…
نمی نویسم …
تـا سـکـوت را بـیـامـوزمـ….
نـمـی نـویـسـمــ….
تـا احـسـاسـاتم را مـحـبـوس کـنـمــ….
تـا نـخـوانـی…
نـدانـی….
+ نوشته شده در ساعت
توسط علی
|



